در حالی که امام حسین ـ ع ـ در جستجوی یارانی بود که به کمکش بشتابند، امّا هر کسی را هم نمیپذیرفت. آن حضرت در آن حیص و بیص، از باب رعایت حقّ النّاس، بدین میاندیشید که مبادا کسی از یارانش، حقّی از مردم بر گردن داشته باشد. پس کسی را مأمور کرد به جمع یارانش برود و از جانب امام اعلام کند: لایُقاتِلُ مَعَی رَجلٌ عَلَیهِ دَینٌ…. فَانِّی سَمِعتُ رَسولَ الله ـ صلّی الله علیه و سلّم ـ یَقُولُ: مَنْ ماتَ وَ عَلَیهِ دَینٌ اُخِذَ مِنْ حَسَناتِهِ یَوم الْقِیامَهِ.[۲۳] یعنی کسی که بدهی دارد، نباید با من به جنگ بیاید…. من از پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و سلّم ـ شنیدم که فرمود: هر که با بدهی بمیرد، در قیامت از حسنات او برمیدارند.
در روایتی دیگر آمده است یک نفر برخاست و گفت: همسرم پذیرفته است که بدهی مرا بپردازد. امام فرمود: کفالت زن چه میکند؟ آیا میتواند بپردازد؟[۲۴] همچنین در روایتی آمده است که یکی از یاران امام گفت من بدهکارم. آن حضرت به او نیز فرمود: کسی که بدهکار است، نباید همراه من به جنگ آید.[۲۵]
***
در روز عاشورا اصحاب امام حسین در رفتن به میدان جنگ از بنی هاشم پیشی گرفتند و اجازه ندادند آنان زودتر کشته شوند. اهل بیت امام نیز خود را بر آن حضرت مقدّم داشتند تا اگر چه چند ساعت، شهادت امام به تأخیر افتد. امّا از میان اهل بیت، نخستین کسی که اذن جهاد خواست، علیّ اکبر بود؛ بزرگترین فرزند امام که در صورت و سیرت، بسیار شبیه پیامبر بود.[۲۶] یکی از نقاط درخشان عاشورا همین بود که امام، نخست از جوان خویش گذشت و او نخستین شهید از اهل بیت است. همچنین هنگامی که وی از امام اذن جهاد خواست، آن حضرت بیدرنگ به او اجازه داد،[۲۷] ولی هنگامی که فرزند برادرش، قاسم بن حسن، اذن طلبید، آن حضرت نپذیرفت. پس به دست و پای امام افتاد و بوسه زد تا اذن گرفت.[۲۸]
***
از شجاعت امام حسین و اصحابش در روز عاشورا هر چه بنویسیم، اندک است. اینکه چند ده نفر، در مقابل چند ده هزار نفر، هیچ ترسی به دل راه ندهند و شجاعانه بجنگند، جز در سایه ایمان به خدا و اطمینان به درستی راهشان نیست. البتّه در اینجا یک بدفهمی وجود دارد که موجب تحریف تاریخ شده است: بعضی به این پندار که شجاعت آن است که یک نفر بتواند چندین نفر را در جنگ بکشد، در شمار کشتگان سپاه عمر بن سعد مبالغه کردهاند. حال اینکه شجاعت، قدرت روحی است و توانایی خطر کردن و جنگیدن و امید پیروزی نداشتن.
با وجود این، سپاه امام حسین از صلابت جسمی هم برخوردار بودند و چنان شمشیر میزدند که جنگاوران میدانها. در این باره بسیار نوشتهاند، امّا چه بهتر که گواهی دشمن را نقل کنیم: عمرو بن حجّاج در روز عاشورا که شجاعت سپاه امام حسین را دید، از همرزمانش خواست جنگ تن به تن نکنند، بلکه آنان را سنگباران کنند. وی به یارانش گفت: «ای احمقان! میدانید با چه کسانی میجنگید؟ آنان یکّهسواران شهر و جاننثارهایند. هیچکس از شما با آنها هماوردی نکند.»[۲۹]
یکی دیگر از سپاهیان عمر بن سعد، در وصف سپاه امام حسین گفت: «گروهی به ما حمله کردند دست به دسته شمشیر، مانند شیر درنده. سواران را از چپ و راست به هم میمالیدند و خویشتن را در کام مرگ میافکندند. نه امان میپذیرفتند، و نه به مال رغبت داشتند.»[۳۰]
السلام ای وادی کرببلا
السلام ای سرزمین پر بلا
السلام ای جلوه گاه ذوالمنن
السلام ای کشته های بی کفن
*****
چه خوش است اگر ببینم عرفات و کربلا را
حرم عزیز زهرا، شب مشعر و منا را
به خدای کعبه سوگند همه حج من حسین است
به دوصد منا نبخشم عرفات کربلا را
*****
مردم این جا شیر و شربت می دهند
توی سینی با محبّت می دهند
کربلا اصلاً چنین صحبت نبود
صحبت این شیر و آن شربت نبود
حرمله ، آن جا به جای ظرف شیر
داشت در دستان خود صد شعله تیر
تا گلوی اصغر بی تاب سوخت
حرمله، بر آن گلو یک تیر دوخت
ای خدای من فغان و آه و درد
تیر خشم آمد گلو را پاره کرد
ای حسین! آقای خوبان تسلیت
دیده های زار و گریان! تسلیت
*****
به دلم آرزوی مرقد کربلا دارم
دلخوشم یه ارباب کریم و باوفا دارم
هر کی ام یا هر چی ام آقا فقط تو رو دارم
این ی بار رو راست میگم، من بخدا دوستت دارم
کاش می دونستی آقا که من چقدر دوستت دارم
همه شب به عشق تو سر به بیابون می ذارم
دستت رو بذار رو قلبم تا که آروم بگیرم
اگه تو نیای حسین(ع) من بخدا زود می میرم
اسم تو هرجا بیاد همون جا کربلای ماست
اینم از معجزه ارباب باوفای ماست
نظرات شما عزیزان: